طبقه اول این مرکز، یک اتاق دارد که برای برخی آدمهای این شهر، حکم حیات دوباره را دارد. درِ اتاق ۱۰۳ رو به زندگی باز میشود. در این چهاردیواری، پزشکی نشسته که مریضخانه را تبدیل به خانه امید بیمار کرده است. هموغمش ایستادن بیمار درمقابل سرطان است و در این مسیر علاوهبر علم و تخصصش، وقت و سرمایهاش را هم هزینه میکند.
دکتر مهدیه دیانی در اواسط پنجمین دهه زندگیاش، محبوبیتی بیش از یک پزشک دارد. او فعالیتی اجتماعی را دنبال میکند که به کام بیمارانش درمرکز تخصصی رادیوتراپی و انکولوژی رضا (ع) است. تمام نگاهش معطوف این است که بیماران را در مواجهه با سرطان یاری کند تا فرصت زندگی دوباره داشته باشند.
پزشک حاذق ساکن محله آزادشهر در این سالها از فرصت مهاجرت و مطب خصوصی و درآمد آنچنانی گذشته است تا حال خوبی را که دارد، از دست ندهد. خودش میگوید: لبخند بیمار و همراهانش به وقت سلامتی ارزشی دارد ناگفتنی!
مهدیه دیانی دوره عمومی را در بیرجند خواند و طرحش را در این شهر گذراند. دوره تخصص را در مشهد سپری کرد و خیر دوره طرحش به نیشابور کهن رسید.
خودش تعریف میکند: خیلی حس خوبی داشتم از اینکه برای مردم نیشابور کاری کنم. من در این شهر به دنیا آمدهام. در این شهرستان با آن وسعت و جمعیت خبری از مرکز شیمیدرمانی نبود و اولین انکولوژیستی بودم که به این شهر رفتم و مرکز شیمیدرمانی را راهاندازی کردم. اتفاق خیلی خوبی بود. تا قبل از این، بیماران علاوهبر رنج بیماری باید بعد مسافت تا مشهد را تحمل میکردند که این فاصله و مشقت را کنار زدیم.
این اولین و آخرین خدمت مهدیه دیانی به مردم نیشابور نبود و او بعدتر هم در ایجاد مرکز درمانی جدید درزمینه سرطان به کادر درمان نیشابور مشاورههای ارزشمندی داد.
داستان خانم دکتر ساکن منطقه ما و مرکز رضا (ع) از حدود یازدهسال قبل آغاز شده است؛ پیوند نیکی که زمینه شادکامی بیماران بسیاری را فراهم کرد. او حالا یک نقطه امید است در مجموعهای که آدمهای بسیار با قلبی ناآرام و دلی آشفته به آنجا مراجعه میکنند. به پاس لیاقت و شایستگیای که در این سالها از خود نشان داده است، به تازگی مدیریت این مجموعه را عهدهدار شده است.
او فقط یک دکتر نیست! همراه بیمار است. گاهی بیمارش را آرام میکند و گاهی برای خرج درمانش کارت میکشد. جایی هم که لازم باشد، پای تخت بیمارش مینشیند تا بداند اینجا جان آدمها ارزش بسیار دارد و کسی حق ندارد ناامید باشد. بعد هم که بیماران درمان میشوند و میروند پی زندگیشان، گاه با یک شماره ناشناس مواجه میشوند. بله!
خانم دکتر پشت تلفن است تا از حال بیمارش جویا شود و نکات لازم را به او یادآوری کند. مواجهه با مهدیه دیانی برای یک بیمار مستأصل و نگران، مانند آب روی آتش است، او بیمارش را آرام میکند تا این آگاهی را به او بدهد که در یک شرایط ایدهآل درمانی همهچیز بهخوبی پیش خواهد رفت.
کسی که در اتاق خانم دکتر را بزند، دیگر بدون درمان برنمیگردد؛ چه مشکل مالی داشته باشد و چه ناامید باشد. مهدیه دیانی پی کارش را میگیرد تا مراحل درمان برای بیمار کامل شود. روال کار به این شکل است که بیماران بعداز تشخیص بیماری به مرکز رضا (ع) مراجعه میکنند تا توسط پزشکان و کادر درمان مجموعه، دورههای شیمیدرمانی و پرتودرمانی را سپری کنند.
با اینکه انجمن مددکاری مرکز درمانی رضا (ع) و بیمارستان ناظران در تأمین هزینههای بیماران بسیار فعال هستند، بازهم اگر بیماری باشد که هزینههایش تأمین نشده باشد، خانم دکتر پشتیبان او خواهد بود. چه از حساب شخصیاش این هزینه را پرداخت کند و چه از دوستان و آشنایانی که دارد، این مبلغ را تأمین کند.
حدود چهلسال قبل، از لابهلای اندوه و غم فراق پدر، امید در وجود مهدیه پنجساله جوانه زد. کسی که بعدتر نقطه امید آدمهای بسیاری در شهر و کشورمان شد. ذهن کودکانه مهدیه دیانی دنبال جواب دو سؤال مهم بود؛ «چرا پدرم را اینقدر زود از دست دادم؟ چرا پزشکان برای او کاری نکردند؟»
برایم مهم بود کسی باشم که بتوانم به دیگران کمک کنم. دوست نداشتم آدمها فراق یکدیگر را ببینند
درمیان این سؤالهای ریزودرشت، صحبت اطرافیان که «کاش زودتر اقدام میکرد» یا «کاش پزشکان فلان کار را میکردند»، آتش این اندوه و جدایی را شعلهورتر میکرد و ذهن مهدیه را بیشتر به سمت و سوی کنکاش در عالم پزشکی هل میداد!
مهدیه دیانی میگوید: عالم بچگی بود و همهاش فکر و خیال، مثل اغلب بچهها. قرار نبود شکل واقعیت بگیرد، اما در ادامه به مسیر زندگیام پروبال داد.
با همان تفکرات و با همان سؤالات پراکنده، افکار پریشان مهدیه دیانی نظم یافته و او به پزشکی علاقهمند شده بود. پزشکی نه برای پرستیژ کاری و پول و جایگاه و... بلکه برای مفیدبودن. او از همان کودکی دنبال مفیدبودن بود و انگار راه درست را یافته بود و درست هم آن را طی کرد.
خودش تعریف میکند: برایم مهم بود کسی باشم که بتوانم به دیگران کمک کنم. دوست نداشتم آدمها فراق یکدیگر را ببینند.
وقتی پای صحبتهای مهدیه دیانی در اتاق کارش در مرکز درمانی رضا (ع) نشستهام، او را با این سؤال مواجه میکنم: به تخیلات دوران کودکی چقدر نزدیک شدهاید؟ چه اندازه پزشک مفیدی هستید؟
به نظر میرسد او از آن افکار هم پیشتر رفته، چون فقط یک پزشک متعهد نیست؛ یک پزشک است که همپای بیمار حرکت میکند. خودش، اما پاسخ میدهد: آن نگاه به مفیدبودن درست بود و همان دیدگاه سبب شد شخصیت من در فضای کاری و اجتماع شکل بگیرد و سلامت حداکثری و درمان بیمار، دغدغه همیشه من باشد. این رویکرد و نتایجی که برای من رقم خورده، حالا بسیار برایم ارزشمند است.
شاید برای هرکدام از ما زمان و سرمایه، دو مؤلفه ارزشمند در زندگی باشد. دو المانی که زندگی برمبنای آن پیش میرود، اما مهدیه دیانی برای خرسندی بیمارانش از زمان و سرمایه میگذرد. هرماه متناسب با شرایط بیماران، بخشی از درآمدش را صرف تأمین دارو و هزینههای دیگر آنها میکند و زمان زیادی را هم به گفتوگوی تلفنی و مشاورهدادن به بیماران اختصاص میدهد. علاوهبراین در برنامههای آگاهسازی سرطان یا طرحهای غربالگری مناطق محروم نیز حاضر میشود.
او میگوید: در برخی تماسهایی که با بیماران دارم، وقتی خودم را معرفی میکنم، خود بیماران یا اعضای خانوادهشان باورشان نمیشود که پزشک تماس گرفته است تا پیگیر حالشان شود. ذوق میکنند، دلگرم میشوند و لذت میبرند. این همراهی از سوی من، یک دغدغه ذاتی است که سعی دارم به آن برسم و حال خوب بیمارم را ببینم. این بهترین حس و حالی است که میتوانم تجربه کنم.
مهدیه دیانی در این سالها آنقدر برای بیمارانش با مهر و عشق، جای یک خواهر را پر کرده که خردهروایتهای زیادی برایش به یادگار مانده است، بهشکلی که او سهم پررنگی در بازگرداندن زندگی به آنها داشته است.
تازهترین داستان، اما خاص مادری است که مهدیه دیانی حق ناامیدشدن را از او گرفت تا اکنون سهفرزندش زیر سایه پرمهر مادرشان باشند. دکتر دیانی تعریف میکند: بیماری داشتم مبتلا به سرطان پستان. مادر سه فرزند بود و نیروی خدماتی یک مرکز درمانی. وقتی به من مراجعه کرد، ناامید بود و قصد داشت کارش را ترک کند. از شرایطش ترسیده بود. گریه میکرد و برنامهای برای درمان نداشت. این راه درستش نبود.
وقتی حال خوب بیمارم را میبینم، بهترین حس و حالی است که میتوانم تجربه کنم و این دغدغه ذاتی است
خانم دکتر با لبخندی بر لب که نشانه رضایت از آن اتفاق خوب است، ادامه میدهد: با او صحبت کردم. مادر سه فرزند بود و حق ناامیدی نداشت؛ نه به خاطر هزینهها و نه بهخاطر ترس از درمان و اینکه آخرش چه میشود. با اصرار من، روند درمان را در پیش گرفت. به او گفتم کارش را رها نکند و هروقت نیاز به استراحت داشت، برایش مرخصیهای کوتاهمدت مینوشتم. خلاصه، شد همان چیزی که میخواستم؛ کار را ادامه داد و خودم پیگیر درمانش شدم.
مادری که سرپرست سه فرزند بود، حالا از سرطان فاصله گرفته است. درمان شده و باز هم با چشمان گریان به دفتر خانم دکتر مراجعه کرده است؛ البته گریه و اشکی از سر شوق. او دوباره در مسیر زندگی گام برمیدارد؛ «وقتی به دفتر آمد، گریه میکرد و تشکر میکرد. این خبر برای من خیلی ارزشمند بود که او درمان شده و قرار است برای بچههایش مثل قبل مادری کند.»
«از هر دست بدهی، از همان دست میگیری.» این روایت مسیری است که مهدیه دیانی در مواجهه با بیماران در پیش گرفته است. کار یک بیمار را راه میاندازد. به بیمار بعدی نرسیده، خداوند راهی پیش پایش میگذارد تا مشکل او را هم حل کند. ماحصلش برای خانم دکتر چیست؟ حال خوب و آرامشی که در زندگی دارد.
در این وادی کارراهاندازی بیماران سرطانی، دیانی یک خاطره شنیدنی هم دارد: چندوقت پیش، بیماری داشتم از شهرهای جنوبی. بعداز بررسی پرونده و گفتگوهایی که داشتیم، متوجه شدم بیمه ندارد و پرداخت هزینهها برایش دشوار است. بخشی از دارویش را از بخش شیمیدرمانی تأمین کردیم و خلاصه در مراحل مختلف کار با تأمین وجه، کارش را پیش بردیم. از او خیلی حمایت میکردم. بهواسطه راه دورش بهصورت آنلاین، وضعیتش را چک میکردم و هیچ توقع مالی هم وجود نداشت و کارش نمیماند و امور پیش میرفت.
او ادامه میدهد: در دورههای مراجعهاش، همراهان مختلفی با او به اتاق کارم میآمدند تا اینکه یک دفعه یکی از همراهانش آمد و سه سکه کامل روی میزم گذاشت. از من خواست به واسطه کمکهایی که به بیمارش کردهام، آن سکهها را هم برای بیماران دیگری هزینه کنم. از این کارش حال خوبی نصیبم شد. ما حالا در یک چرخه قرار گرفتهایم که کار هیچ بیماری روی زمین نمیماند.
وقتی تعرفهها بالا رفت، دل دیانی و همکارانش هری ریخت که «حالا با این قیمتها به کجا و چه کسی مراجعه کنیم که کار بیمار معطل نماند.»، اما آنها باز هم کار خود را بلد بودند.
دیانی تعریف میکند: فکر نمیکردیم با این اعداد بتوانیم کاری برای بیمار انجام دهیم یا خودمان قدمی برداریم، اما باز هم کار پیش رفت و بهواسطه چرخهای که شکل گرفته، هیچ بیماری بهخاطر هزینه درمان سرطان از این مسیر برنگشته است.
وقتی قرار باشد سرپرست مشارکتهای مردمی انجمن حمایت از بیماران سرطانی مشهد، به صورت خلاصه نظرش را درباره مهدیه دیانی بگوید، این میشود؛ «فوقالعاده شریف، واقعا شریف! پزشکی که تمام لحظات زندگی بیمار برایش مهم است.»
ماهرخ شاکریان ادامه میدهد: مجموعه ما حدود هشت سال است که با دکتر دیانی همکاری دارد. او را در دو حوزه، توانمند و کمنظیر دیدم؛ مورد اول، سواد بالا و تحقیقات بیوقفه ایشان درزمینه تخصصشان که منجر به حال بهتر بیمار میشود و مورد دیگر نیز انسانیت بالای ایشان در مواجهه با بیمار است.
دیانی فوقالعاده شریف، واقعا شریف! پزشکی که تمام لحظات زندگی بیمار برایش مهم است
فرقی نمیکند بیمار دیانی چه کسی باشد، با چه جایگاه و چه درآمد و سرمایهای، او میخواهد درد را از تن بیمار بیرون کند. شاکریان بر این موضوع تأکید میکند و میگوید: جالب است بدانید بیشتر بیمارانش آدمهایی با توانایی مالی پایین هستند. او با این بیماران ارتباط میگیرد و کارشان را تا تکمیل درمان پی میگیرد. بارها شاهد بودهام از جیب خودش، هزینه کرده تا حال بیمارش را خوب کند.
شاکریان، مهدیه دیانی را یک عضو خانواده بیمار میداند و میگوید: کجا میبینید یک پزشک پس از ویزیت پیگیر حال بیمار باشد؟ ولی این کاری است که خانم دکتر انجام میدهد، پیشرفت بیماری یا درمان را رصد میکند تا خیالش از بیمار راحت باشد.
* این گزارش پنجشنبه یکم شهریورماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۶۷ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.